خاطره بازی
_

غرور بزرگ
خاطرهاولين سال تدريسم بود تو روستايي كه ٤٥دقيقه تا شهر فاصله داشت روياي معلم شدن خيلي شيرين بود برام واز اينكه داشتم براي اولين بار ميرفتم تا اولين سال ...ادامه مطلب

ساراي مهربان
خاطرهسال تحصيلي تازه شروع شده بود وارد كلاس شدم بهد از حال و احوال. اسمم رو روي تابلو نوشتم و با لبخند گفتم حالا نوبت منه كه با ...ادامه مطلب

ترنم
خاطرهبا هوش و شيرين زبون بود و خيلي هم مهربون تو كلاس همه دوستش داشتن يه جورايي هواي همه بچه ها رو داشت شروع كردم به خواندن املا  ...ادامه مطلب
گالری خاطره ها
_
آخرین نوشته ها
_
برای ثبت خاطره شما و نمایش آن در سایت ما بصورت رایگان ، لطفا از طریق فرم زیر اقدام فرمایید
_